تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ... لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
زندگی انگار تمام صبرش را بخشیده است به من !! هر چه من صبوری میکنم او با بی صبری تمام هول میزند برای ضربه بعد ...! کمی خستگی در کن ، لعنتی... خیالت راحت!!.. خستگی من به این زودی ها در نمی شود.....
بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته…! مردهای “چشم چران” زن های “خائن” پسرهای “شهوتی” دخترهای “پول پرست” پس چه شد؟؟؟ چیدن یک سیب و اینهمه تقاص؟! بیچاره “آدم” بیچاره “آدمیت”
در دنیای تنهایی خود؛ نقاش خوبی شدم!! سختـــی کشیـــدم؛ آه کشیــــدم؛ درد را هـــم کشــــیدم... امـــــــــــا؛ نتـــوانستم از یک نفــــر دست بکشـــــم...!!!
و خدا شب را خلق کرد... برای سیگار کشیدن... برای گریه کردن... برای بغل کردن یک بالشت... برای گوش کردن اهنگ های قدیمی... برای زل زدن به تاریکی... برای نخوابیدن و خاطره ها را مرور کردن.....!!!
باران که می بارد : یکی باید باشد که به تو زنگ بزند و بگوید چترت را برده ای ؟ یکی که نگرانت باشد حتی نگران اینکه زیر باران به این لطیفی خیس شوی … یکی باید باشد که دست بکشد توی سرت و آب ها را کنار بزند … اما چند وقتیست که باران دارد می بارد و کسی به من نگفته چترت را برده ای ؟ و کسی نبوده که دست بکشد توی موهایم … اصلا همه ی اینها بهانه ایست که وقتی باران می بارد یکبار دیگر یاد تو بیفتم
من یاد گرفته ام " دوست داشتن دلیل نمی خواهد ... " ولی نمی دانم چرا ...خیلی ها ...
و حتی خیلی های دیگر ... می گویند : " این روز ها ...دوست داشتن دلیل می خواهد ... " و پشت یک سلام و لبخندی ساده ... دنبال یک سلام و لبخندی پیچیده دنبال گودالی از تعفن می گردند... اما من " سلام " می گویم ...و " لبخند " می زنم ...و قسم می خورم ...و می دانم ... " عشق " همین است ... به همین سادگی ...