هی تو… نمیدانم نامت را چه بگذارم… .مخاطب خاص! .تمام زندگی! .دلیل نفس کشیدن! .همه ی وجود…یا تنها عشقم… …به هرنامی که باشی بدان… …ارام… …برایت جان میدهم…
قسمت این بود که با تو معاصر باشم تا در این قصه پر حادثه حاضر باشم حکم پیشانیم این بود که تو گم شوی من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم تو پری باشیو تا ان سوی دنیا بروی ... من به دنبال تو یک مرغ مهاجر باشم قسمت این بود چرا از تو شکایت بکنم یا در این قصه به دنبا ل مقصر باشم شاید خودا خاست این گونه مرا زجر دهد تا برا زنده اسم خوش شاعر باشم شاید ابلیس تورا شیطنت اموخت که من در پس پرده ایمان به تو کافر باشم دردم این است که پس از این قسمتها باید سالها منتظر قسمت اخر باش